چهارشنبه سوري 93
اولين چهارشنبه سوري زندگي ايليا 27 اسفند 93 ...
نویسنده :
♥مامان عطيه و بابا امير♥
12:05
چند روز مونده به سال 93
نوروز پاسداشت عشقهای کوچکی است که زنده مانده اند و روز تعظیم در برابر عشق های بزرگی که عظمت را کوچک می دانند.پس ايليا جـان به تو در نوروز سلام می کنم که بزرگترین عشق این کوچکی. ...
نویسنده :
♥مامان عطيه و بابا امير♥
15:54
شهرزاد
يك ماه پيش عكستو واسه مجله شهرزاد فرستادم امروز صبح كه داشتيم ميرفتيم خونه مادرجون از بابا امير خواستم بره دكه روزنامه فروشي بپرسه شهرزاد رسيد يا نه . ما خونه مادر جون بوديم كه بابا امير با خوشحالي اومد و گفت امروز مجله شهرزاد رسيد همينطور كه خوشحال بود گفت عكس پسرمون چاپ كردن....... شماره پيامك : 20009592 ...
نویسنده :
♥مامان عطيه و بابا امير♥
14:19
چهار ماهگي
ديروز بابا امير اين لباسو واست خريد اين عكسم امروز كه اولين روز 5 ماهگيت بود گرفتم ...
نویسنده :
♥مامان عطيه و بابا امير♥
15:36
واكسن چهار ماهگي
ایلیا جونم دیروز روزی بود که چهار ماهگیتو تموم کردی امروز که اولین روز پنج ماهگیت بود رفتیم مرکز بهداشت تا آمپول چهار ماهگیتو بزنیم بعد از زدن آمپول خیلی گریه کردی تو ماشين كمي آروم شدي خونه كه رسيديم كمي گريه كردي و بعد خوابيدي وقتي بيدار شدي اين عكسو ازت گرفتم ...
نویسنده :
♥مامان عطيه و بابا امير♥
15:14
شعر تركي براي نازلي بالام
یوخونی گوزله روه چاغیریرام یات منیم اوره که یاتان ، اوره ک آپاران اوشاقیم! یاتماقییون بهانه سینه گورنه دوزوملی اوخوییللار چیچکلر! گوزله رون گورنه اوره کلری صفه چکیب!!! "ناز"سنون نازودا هچ زادیمیش اللرون منیم عشق گون نریمین ایسین وئرور بوتون عشق فصله ریمدی سنون گوزله رون! سن عشقسن؟ یاکی عشق سنندی؟ نه قدر عاشقانه دی باخیشلارمیز! او زامان کی بیربیریمزه یتیشیروخ! یات منیم اوره که یاتان ، اوره ک آپاران اوشاقیم! خواب را به چشم هایت دعوت میکنم بخواب کودک ِ دلنشین ِ دلبر ِ من سار ها چه کوک میخوانند ! برای بهانه های خواب ِ تو چشم هایت چه دلبرانه است ! ناز کنار ...
نویسنده :
♥مامان عطيه و بابا امير♥
18:05
هديه خدا
در دوردستها که خدامیان چشمهایت خانه کرده بود... من بیقرار منتظر آمدنت بودم و توکه انگار دل نمی کندی از لبهای فرشتگان طنین آوازتوبود که انگارگوشهایم جزتو نمیشنید... خداوند تورا به من هدیه دادو من همیشه دلشوره دارم از اینکه شاید آنچه میپنداشتم نباشم نفس هایت که به گونه هایم ساییده می شودانگار آرامش بهشت را به چشمهایم میفرستی. دستهایت که می چرخد ومیان دستهایم پنهان می شود...خنده هایت که ریش میشوم وعاشق چشمهایت که عمق نگاهم را می کاود و من همیشه تو راکم داشته ام. از داشته هایم دلتنگ که میشوم انگارصدای گریه های توست...تنها نوازشی که مرا بخودفرو میبرد که توفرشته ا...
عكساي هنري ايليا
سهم من ازدنیا پسر کوچکی ست به بزرگی تمام عشقهای دنیا... ايليا اسلحه بدسته فك كنم ميخواد كماندو بشه دايي جونش تفنگشو از مشهد براش خريده ...
آموزش پرورش ايليا جـــون
يه سري چيزاي آموزشي واسه ايليا جون گرفتم البته يك سري چيزاي دگه هم مونده كه سفارش دادم بعد ميزارم ...