8 ماه و29 روز
8 ماه و24 روز
امروز با پدر جون و مادرجون رفتیم اسکله ...
نویسنده :
♥مامان عطيه و بابا امير♥
23:40
عیدسعیدفطر93
ایستادن برای اولین بار
امروز 8مرداد که 8 ماه و 21روزه هستی برای اولین بار تنهایی چند ثانیه ایستادی منم این عکسا رو ازت گرفتم البته مادر جون همش مراقب بود زمین نخوری در حال تماشا کردن تلویزیون ! اینجام تو حیاط رفتی پیش غازها اینم دختر عمو هلنا که خیلی دوستت داره هلنا امسال میره کلاس اول ...
نویسنده :
♥مامان عطيه و بابا امير♥
20:53
8 ماه و8 روز
در اومدن دندونای بالا
عزیزم چند روز پیش دندونای بالات هر دوتاش از لثه هات زده بیرون مرواریدات مبارکه نفسم ...
نویسنده :
♥مامان عطيه و بابا امير♥
17:31
عزیزم 8 ماهگیت مبارک
سالگرد ازدواج به تاریخ شمسی
زندگی عاشقانه ما امروز به تاریخ شمسی ساله شد ...
نویسنده :
♥مامان عطيه و بابا امير♥
1:4
تشکر از مامان و بابام
این پست رو فقط بخاطر مامان بابام گذاشتم منو سیدامیر بخاطر زحمت هایی که واسه محمدایلیا میکشین کمال تشکر داریم تو بجای منم داری زجر می کشی یکی عاشقته که تو عاشقشی تو بجای منم پرغصه شدی نزار خسته بشم نگو خسته شدی نگران منی که نگیره دلم واسه دیدن تو داره میره دلم نگران منی مثل بچگیام تو خودت می دونی که من ازت چی می خوام مگه میشه باشی و تنها بمونم محاله بذاری محاله بتونم دلم دیگه دلتنگیاش بیشماره هنوزم به جز تو کسی رو نداره عوض می کنی زندگیم رو تو به من یاد دادی عاشققی رو تو رو تا ته خاطراتم کشیدم به زیبایی تو کسی رو ندیدم نگو دیگه آب از سر من گذاشته مگه جز ت...
نویسنده :
♥مامان عطيه و بابا امير♥
0:59